جهانِ واسطهها و شرایطِ تغییر آن
رضا.ا.جهان وطن
Reza.jahanvatan@gmail.com
واسطهها تنها آن کسانی نیستند که ما در ایرانِ امروز، آنان را با نامِ «دلال» میشناسیم. جهانی که اکنون در آن زندگی میکنیم، جهان واسطهها است! جهانی متشکل از جوامعی است که مشخصه اصلی شان، «طبقاتی» بودن و «انحصار و انباشتِ قدرت و وسائل تولید و وسائل معیشتِ انسانی» در دستان یک اقلیت خاص است. عدهای برای توجیه حیات اجتماعی و اقتصادی خود نیاز به تراشیدن واسطههایی در محیط اجتماعی خود دارند. ولی خود نیز بیش از همه برساخته از همان واسطهها هستند. کسانی که در نهایت خود نیز به یک «واسطه» تبدیل میشوند. واسطههایی که میتوانند وجود نداشته باشند و اکنون حائلِ بین روابط میان انسانها و نیازهای واقعیشان هستند.
اما این واسطهها چه چیزهایی هستند؟…
به نظر میرسد انسان از زمانی که وارد پروسهی تولید وسایل معیشت خود شده است، الزاماً با مقولاتی مانند پول، کالا، خانوادهی مرد سالار، دولت، نظامِ هنجاریِ الزام آور و مالکیت رو به رو نبوده است. کسانی که پدیدههایی مثل مرزهای جغرافیایی، مالکیت، بازار، جامعهی طبقاتی و روابط کالایی و … را پدیدههایی بر ساخته از ذات انسانها و جوامع انسانی میپندارند، یا مفهوم «ذات» را نفهمیدهاند و یا با معنی «پدیده» آشنا نیستند و یا اساساً در طول زندگیشان نگاهی به کتب تاریخ بشری نینداختهاند! در جامعهی طبقاتی -یا جامعه ای که به دلیل شرایط تولید و روابط اجتماعیاش گرفتار مالکیت خصوصی شده است- محصولات مستقیماً برای رفع نیاز مصرف کنندگان تولید نمیشوند. این محصولات تحت کنترل افراد خاصی و با حق امتیاز خاصی و در یک محدودهی معین تولید میشوند و برای تولید کننده دیگر ارزش مصرفی ندارند. بلکه برای فروشنده، تنها دارای ارزش مبادلاتی هستند و تنها به واسطهی این فروش مطلوبیت دارد.
از آنجا که تولید کننده محصول خود را برای کسب سود حداکثر میفروشد و آن محصول برای او ارزش مصرفی نیست، آن محصول «کالا» نامیده میشوند. در اینجا نظام سرمایه داری در کل خود به یک «واسطه» تبدیل میشود. خودِ سرمایه دار و مخصوصاً سرمایه دارِ تجاری و دلالان رده پایین به مهمترین واسطه های زائدِ جامعه تبدیل میشوند. اینها شامل نهادهایی میشوند که واسطهی بین نیروی کار و ابزار تولید میگردند و یا واسطهی مردم و نان مردم!
گروههایی که متشکل در این نهادها و طبقات هستند، در نهایت تنها هزینه های غیر مولد جامعه را افزایش میدهند. افراد از سود حاصل از فروش کالای خود «پول» بدست میآورند. پول واسطهی دیگری است که فرد را به نیازهای مصرفی خود متصل میکند. عده ای نیز این واسطه را از طریق فروش خود یا نیروی کار خود (به مثابه یک کالا) به دست میآورند. ” نیروی کار هرچه بیشتر کالا تولید میکند، خود بیشتر به کالا تبدیل میشود“.*
طبیعتاً نگه داشتنِ چنین شرایطِ اقتصادی و اجتماعیِ خاصی، نیاز به یک دستگاه عریض و طویل هم دارد که برای حفاظت و هماهنگیِ مالکان و واسطه های خصوصی، وارد گود شود. آن نهاد و ساختار خود واسطه ای به نام «دولت» است. انسانها در جامعهی طبقاتی برای کنترل خود در بیرون از خود نهادی را ایجاد میکنند که به رفتار خودشان نظارت کند! به همین دلیل انسان سطحی ناخودآگاه بنیان دولت را مانند هگل و هیوم، فاقد ارتباطات طبقاتی میبیند و یا مانند هابز و فیخته، بنیان آن را فرا بشری و خطا ناپذیر میپندارند و گاه مانند مذاهب شرقی و خاورمیانه ای شورش بر آن فتنه و گناه تلقی میکند.
به تعبیر زیبایی: “انسان خود را دارای جایگاهی همراه با الوهیت میپندارد، ولی تمامِ عدمِ الوهیت خویش و ناراستیهای خویش را به دولت ارجاع میدهد تا به مثابه پلیسی در بیرون از خود مسائل و امور را کنترل کنند”. **
این واسطه (دولت) برای توجیه روابط موجود و برای باز تولید فکری انسانها در این سیستم، در نهایت باید یک دستگاه عقیدتی هم تولید کند و همه چیز را با آن قواعد و هنجارها توجیه کند. به این ترتیب واسطه های دیگری به نام «ایدئولوژی» و «هنجارهای اجتماعیِ موجود» خلق میشود. آنها مفاهیمی هستند که باید و نبایدها و روابطی که باید شکل گیرند و حقوقی که نباید پایمال شوند را مشخص مینمایند. گسترش واسطهها در جامعه، روابط انسانی را از معنا تهی میکند. انسان رفتار انسانی و اخلاقی و بشر دوستانه ای -که در حقیقت برای تداوم حیات اجتماعی لازم است- را تحت واسطه های مذهبی و شرعی و اخلاق دینی تنظیم و تبیین میکند؛ لذا عمل برای «خود و محیط خود» به عمل برای «او» تقلیل مییابد.
فردی که ممکن است به عنوان یک مرد عاشق نباشد و یا تمایل و توانایی زندگی در خانواده را نداشته باشد -از آنجایی که خانواده عامل واسطهی رفع نیازهای جنسی اوست- اقدام به تشکیل خانواده میکند. زن نیز برای عبور از یک خانوادهی مرد سالار به یک خانوادهی مرد سالار جدید و به امید شرایط بهتر وارد محیط زناشویی میشود و گاهی نیز به دلیل این که در «تقسیمِ کارِ اجتماعی» به او قدرتی داده نشده است، خود را به صورت رسمی و شرعی در اختیار یک مرد قرار میدهد. بر همین اساس چون منطق اجتماعی به منطق قدرت تبدیل میشود، خانواده نیز بر مبنای منطق قدرت شکل میگیرد.
«جنسیتِ قوی، جنسیتِ ضعیف را» و «عضو مسنتر، عضو جوان تر را» تحت سیطره در میآورد و روابط خانوادگی مردسالارنه شکل میگیرد. این زن است که به «واسطهی» مرد خود ارتزاق کرده و زنده میماند و به همین دلیل تحت «ولایت» او در میآید.
تقسیم کار از همان خانواده آغاز شده و در پایان به کل جامعه تعمیم مییابد. تقسیم کاری که شاید بیش از آنکه هدف اش «توزیع وظائف و تخصصی شدن» باشد (در بطن خود) جوهری از روشِ توزیع قدرت در جامعه را نشان میدهد. همین مرز بندیها و همین واسطه سازیها در پروسهی کار، جوامع را تدریجاً به یک ساختار طبقاتی تبدیل میکنند.
فردریش انگلس به درستی تشخیص داد که: «آغاز حیات جامعهی طبقاتی همزمان است با آغاز ستم خانوادگیِ مردان به زنان» ۱٫ ساختار اجتماعی فوق البته نه صرفاً به دلیل وجود انسانهایی نادان و نه به دلیل روحیهی قدرت طلب و تندخو و پلید برخی افراد، بلکه به دلیل ترکیبی از شرایط محیطیِ حاکم بر انسانها و آگاهی برساخته از همان زندگی، بوجود آمده است.
نباید ناگفته بماند که مطالب مطرح شده نزد بخش عمده ای از روشنفکران موسوم به «میانه رو و غیر رادیکال و یا لیبرال» افسانههایی عرفانی بیش نیستند. اما این را نیز باید در نظر گرفت که حادث بودن و پدیده وار بودن این نهادها بر بزرگان تئوری پرداز خود این جماعت پوشیده نبوده است. هایک در کلیهی آثارش جامعهی ایده آلِ خود را «جامعهی بزرگ» مینامد. جامعهی بزرگ دقیقاً همان جامعهی طبقاتیِ تشکیل شده از واسطههاست. مهمترین واسطهی ادارهی جامعه از نظر هایک، همانا نظمِ (به نظر هایک) انتزاعیی ازار است.
از نظر وی جامعهی بزرگ دقیقاً همان جامعهی متمدنی است که از نتیجهی نابودیِ جوامعِ غیرِ کالایی (مثل نظامِ ارباب-رعیتیِ غیر اجاره داری و نظام قبیله ای) رشد میکند.۲ تقسیم بندی دیگر را نیز کسانی چون ارسطو و آدام اسمیت میکنند. چه جالب است بدانیم ارسطو و آدام اسمیت اولین کسانی بودند که پایههای نظریهی ارزشِ محصولات را آفریدند و کالا را دارای خصلتی دوگانه (یعنی مصرفی و مبادلاتی) یافتند! از سویی ارسطو جامعهی دارای روابط مالکیت خصوصی را «جامعهی طبیعی» مینامد.۳ از سویی دیگر اسمیت هم دقیقاً همین مفهوم را بسط داده و اقتصاد یک جامعهی طبقاتی -که توزیع مواهب و ثروت اجتماعی از طریق واسطه های وابسته به نهاد بازار شکل میگیرد- را اقتصادِ «جامعهی طبیعی» مینامد.۴
علاوه بر این نظام غیر کالاییِ ارباب-رعیتی در اروپا و نظام تولید معیشتی و قبیله ای را «جامعهی غیر طبیعی» مینامد؛ لذا هایک نیز در آثارش به نوعی دیگر این مفهوم را تکرار میکند و اساساً طبیعت انسان را ملازم با اَشکال روابط بازاری و کالایی و مالکیتی، میپندارد.۵
از نگاه اقتصادیات راست و سایر محافظه کاران، مردم میزان تولیدات خود را در بازار، بر اساس منطقی تعیین میکنند که ما آن را منطقِ اقتصادیِ خُرد مینامیم. منطق خرٌد یا ذره ای، بیان رفتار اجتماعی و اقتصادیِ انسانی است که در مقیاس کوچک تولید میکند، در مقیاس بی برنامه و آنارشیک مصرف میکند و برای او صرفاً رفتار تعداد کمی تولید کننده و مصرف کننده، ملاک برنامه ریزی است. به همین جهت چون سوژهی فعال در بازار با مشتریان محدود و مشخص و نهاده های تولیدیِ قابل پیش بینی مواجه است، لذا نیازی به برنامه ریزی وسیع و بررسیهای همه جانبه در جامعه حس نخواهد شد.
در اینجا باز مسئلهی جالبی پیش میآید و آن این سوال است که: چه چیز را میتوان طبیعی دانست و چه پدیده های اجتماعیِ واقعا موجودی، غیر طبیعی به شمار میروند. آیا میتوان برای مقولات و پدیدارهای اجتماعی، قضاوتی پیرامون طبیعی بودن یا طبیعی نبودن نمود؟ طبیعی نسبت به چه زمانی و طبیعی نسبت به چه مکانی؟ آیا اصولاً درست است که از امور و مفاهیم نسبی، تحلیلهای اقتصادی استخراج کنیم؟… بگذریم!
مع الوصف، خواهیم دید که به دلیل وجود همین جامعه (که فاقد امکانات کافی و ساختارهای اداری و سیاسیِ لازم برای برنامه ریزیِ آگاهانه است و آگاهی ایدئولوژیک برساخته از آن بر همهه مور و مفاهیمِ عصرِ ما سایه میافکند) مجبور میشویم که ضرورت وجود واسطه های غیر ضروری را پذیرفته و نسبت به آنها حسِ نیازمندی پیدا کنیم. یکی از عوامل اصلی مشروعیت بخش و توجیه کنندهی آنچه که هایک «جامعهی بزرگ» میخواند و ما آن را «جامعهی طبقاتی» میخوانیم، همین القائات است. القائاتی که بر اساس نظریهی: «جهان دیگری ممکن نیست!»، هر روزه از طریق تریبونهای محافظه کاران جهانی تبلیغ میشود.۶
آیا جهان دیگری ممکن است؟ چگونه؟
در پاسخ به این سوال میتوان یادآور شد که چنین جهانی بر اساس مدارک تاریخی وجود داشته است. اما بر اساس کلیهی نظریات موجود، به واسطهی تضادهایش با رشد روابط تولیدی و ابزار تولید و مناسبات جغرافیایی و اجتماعی، جوامع آن صورت بندی خود را دگرگون ساختند. افقهایی که برای از بین بردن واسطهها توسط اندیشه گران جامعهی بشری ترسیم شده است، تنوع زیادی دارد. از آنارشیستها و بی دولت گرایان و افرادِ مرتجعِ دیوانه ای که طرفدار زندگی قبیله ای هستند و در نهایت مارکسیستها. همگی این گروهها به دنبال همین هدف بودهاند. اما آیا همهی آنها با داشتن این هدف، راهی مشابه و انگیزه ای یکسان و مقصدی نزدیک به هم دارند؟
آیا تصورات جریانات متنوع مارکسیستی از جامعهی بی واسطه و بی طبقه علمی بودهاند؟
پاسخ این سؤالها را باید در مفهوم شناسی این گروهها از واسطه های اجتماعی جستجو کرد. به طور مثال باید دید که هر طیف از مارکسیستها چه درکی از مفهوم زوال و نابودی دولت دارند؟ آیا از نظر آنها باید خانواده نابود شود!؟ آیا مسئله بر سر دولت است یا کاراییهای دولت و وظایف آن؟ مگر میشود دولت که وظیفهی کنترل و نظارت و حمایت از جامعه و تأمین امنیت آن را دارد نابود شود؟ آیا نهادی که به جای دولت میخواهد امور را کنترل کند خود یک دولت نیست؟ آیا رسیدهایی که افراد در جامعهی اشتراکی دریافت میکنند تا با آن نیازهای خود را رفع کنند پول نیست؟ آیا ساختار توزیع بر مبنای تقاضا و نیازهای درخواست کنندگان خود شکل دیگری از بازار نیست؟ آیا شوراهایی که رده های مختلف جامعه از طریق آن اعمال قدرت میکنند، خود نوعی طبقه نیستند و دموکراسیِ آنها نوعی دموکراسیِ طبقاتی نیست؟ و…
سؤالهایی از این دست -در برابر اندیشه ای که میخواهد شرایط ایجاد جامعهی بی واسطه را فراهم آورد- فراوان است. اما در پاسخ به این سؤالها باید به این درک رسید که نقشهایی که واسطهها بازی میکنند، به مرور به نقشهایی الزام آور و ضروری تبدیل شدند.
اما مسئله بر سر این است که آیا میتوان با ساختارهای دیگری «که حداقل واسطه گی کمتری را بر روح خود حمل میکنند» جامعه را اداره نمود؟
پاسخ آنارشیستی به این سؤال را میتوان به این گونه توضیح داد که واسطهها باید به صورت ناگهانی و به طور کامل از صفحهی روزگار محو شوند. از نظر بی دولتگرایان و آنارشیستهای آزادی خواه، مقولات و نهادهایی چون دولت، ایدئولوژی، خانواده، پول و قومیت را باید از بین برد. اما حتی آنارشیستها هم تدریجاً به این درک میرسند که ساختارهایی جایگزین اینِ مقولات و مفاهیم میشوند. اگر نهادها و ساختارهایی بخواهند جایگزین این مقولات و سازمانها شوند، دیگر بحث بی واسطه سازی و یا زوال دولت چه مفهومی دارد؟
مشکل یاد شده، نه صرفاً معضل فکری گروهی آنارشیست (که هنوز هم بقایایشان در کشورهای شمالی جهان گاهی اوقات دیده میشود) که حتی معضل فکری و ایراد عملیِ برخی مارکسیستها نیز هست. مشکل از آنجایی شروع میشود که ندانیم هدف از امحای واسطهها چیست. هدف از نابودی واسطه های اجتماعی، در نهایت چیزی جز نابودی آن روابط زائد و فاقد ارزش اجتماعی نیست. روابطی که تنها با استثمار انسان زنده میمانند؛ لذا اگر ساختار یا نهادی، دسترسی و کنترلِ مستقیمِ امور را از دست اجتماعات بشری ربودی، خود به خود یک واسطه است. حتی اگر نام آن (شورا، حزب کمونیست، کمیتهی خلق و ایدئولوژی انقلابی!) باشد.
نظامِ اقتصادیِ برنامه ریزیِ مرکزی (به دلیل عدم وجود شرایط یاد شده) خود یک واسطه است، فلذا به باز تولید روابط طبقاتی و در نهایت نظام سرمایه داریِ ناهمگون دولتی میانجامد.
با این توصیف، ویژگیِ نهاد و ساختارِ کنترل گر و دخالت گری که نقش واسطه ندارد این است که روابط زائد را ملغی و ساختاری با دسترسی و کنترل مستقیم بشر بر خودش را ایجاد کند و نهایتاً استثمار انسان توسط انسان را ملغی سازد. این امر باعث تهی شدنِ روحِ واسطه ای و حائل کنندگی آن نهادها و ساختارها خواهد شد.
نهاد و گفتمان و ساختاری که به صورت سوبژکتیو در بیرون مردم تعریف میشود و بر مردم اعمال قدرت میکند و «در خود و برای خود است»، این بار به نهادی «در مردم و برای مردم» تبدیل میشود و تفکیک بین جامعهی مدنی و دولت از بین رفته و در هم ادغام میشوند.
با این منطق میتوان تشخیص داد که شورای اداریِ آن جامعه ای که دیگر روابط سرمایه داری بر آن حاکم نیست و اعضای آن به طور مستقیم از طریق رای مستقیم شوراهای مردمی انتخاب میشوند و هر لحظه میتوان آنها را بازخواست و عزل نمود، دیگر یک دولت نیست.
خانواده ای که شکل گیری آن از سطح یک قرارداد اقتصادی فراتر رفته و به یک رابطهی عاطفیِ غیر اجباری و بدون محوریت تمکین، تبدیل گشته است، دیگر یک خانوادهی کهنه -که محور آن مرد است- نخواهد بود.
پولی که «امکان انباشت ندارد و امکان مبادلهی آن با پول ممکن نیست و به وسیلهی محدودیتهای سوسیالیستی کاربردهای محدود پیدا کند و با آن دیگر همه چیز را نتوان به مالکیت در آورد» دیگر پول محسوب نمیشود. بلکه برگهای معتبر است که بیان گر حقوق اجتماعی و مصرفی افراد از تولیدات جامعه و سند فعالیتهای آنها است.
همچنین جایگاه محاسبه و عرضهی محصول و دریافت وسایل تأمین نیازهای معیشتیِ انسانها (در شرایطی که تولید کننده و مصرف کننده و منافعشان در آن از هم جدا نباشند و نسبت به میزان تولید و مصرف خود اطلاعات دقیق داشته باشند و از طریق کنترل مردمی دیگر آنارشی و هرج و مرج بر آن حاکم نباشد)، دیگر یک بازار نیست. بلکه یک ابزار توزیع جدید است.
با توجه به مثالهای یاد شده و با این توصیفات، مشاهده میکنیم که هیچ کدام از نقشهای اساسی نهادها در زندگی اجتماعی از بین نرفته است. کنترل و حمایت و تأمین امنیت جامعه، تعیین تقاضا کنندگان محصولات، تولید نیازمندیها و ابزار توزیع و کانون رفع نیازهای عاطفی و جنسی و تداوم نسل و ساختار فکری و فرهنگی، همه و همه موجود هستند. اما همهی آنها در یک انقلاب عظیم اجتماعی دچار استحاله شدند.
به همین جهت اندیشه هایِ بی پرواییِ که در بیانِ لزومِ نابودی مالکیت و دولت و بازار و ایدئولوژی و …، نگرشهایی متافیزیکی دارند را نباید علمی به حساب آورد. چرا که این تفسیرها مسئله را به یک تحول انتزاعی و عرفانی و غیر ملموس و حتی طنز تقلیل میدهند.
به همین جهت، اولین گام برای حرکت به سوی «جهان دیگری» که قرار است «ممکن باشد»، همین اسطوره زدایی و افسانه زدایی و عدم برداشت موعود گرایانه و بهشت گونه و متافیزیکی از آن است. به همین خاطر است که نقشِ طرح ریزیِ ذهنی و تقریبِ ذهنیِ محتویاتِ جامعهی دوران گذار و نهادهای آن و شناخت علمی، سیاسی و عملی از طبقاتی که بیشترین انگیزه را برای این تغییر دارند، اهمیت مییابد. این نقشهی راه باعث میشود که حرکت به سوی جامعهی بی واسطه از یک رویای ذهنی گذر کرده و امری زمینی و این جهانی شود. به هر روی :
“بدون اندیشهی انقلابی، پراتیک انقلابی نیز وجود نخواهد داشت”. ***
“بدون اندیشهی انقلابی، پراتیک انقلابی نیز وجود نخواهد داشت”. ***
نقل قولها:
*. کارل مارکس، دست نوشته های اقتصادی و فلسفی
**. کارل مارکس، در باره ی مسئلهی یهود
***. ولادیمیر لنین، مجموعه آثار منتخب
توضیحات:
۱ . منشأ مالکیت، دولت و خانواده / فردریش انگلس / ترجمه سهراب بهداد / نشر ققنوس
۲ . در سنگر آزادی / فردریش فون هایک / ترجمه عزت الله فولادوند / نشر ماهی / مقدمه مترجم
۳ . تاریخ اندیشه های اقتصادی / مجموعه سخنرانیهای لیونل رابینز / ترجمه آزاد ارمکی / نشر نی
۴ . ثروت ملل / آدام اسمیت / ترجمهی سیروس ابراهیم زاده / نشر پیام، همچنین ن. ک به آدام اسمیت و ثروت ملل / همایون کاتوزیان / نشر آگاه و «ایدئولوژی و روش در اقتصاد» به همان قلم
۵ . اندیشه های اقتصادی و سیاسی هایک / ایمون باتلر / ترجمه فریدون تفضلی / نشر نی
۶ . نقلی از سخنرانیِ خانم مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلستان در دههی هشتاد میلادی
۲ . در سنگر آزادی / فردریش فون هایک / ترجمه عزت الله فولادوند / نشر ماهی / مقدمه مترجم
۳ . تاریخ اندیشه های اقتصادی / مجموعه سخنرانیهای لیونل رابینز / ترجمه آزاد ارمکی / نشر نی
۴ . ثروت ملل / آدام اسمیت / ترجمهی سیروس ابراهیم زاده / نشر پیام، همچنین ن. ک به آدام اسمیت و ثروت ملل / همایون کاتوزیان / نشر آگاه و «ایدئولوژی و روش در اقتصاد» به همان قلم
۵ . اندیشه های اقتصادی و سیاسی هایک / ایمون باتلر / ترجمه فریدون تفضلی / نشر نی
۶ . نقلی از سخنرانیِ خانم مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلستان در دههی هشتاد میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر