۱۳۹۳ خرداد ۲۰, سه‌شنبه

مائوئيسم چه نوع سیستمی است؟

گزیده ای از "انقلاب: چرا لازم است، چرا امکانش وجود دارد، برای چیست." *
فیلم سخنرانی باب آواکیان، صدر حزب کمونیست انقلابی
اجازه دهید در مورد آنچه که این سیستم بطور روزمره علیه جوانان، به آینده، و آنچه که آینده ی آنان قرار است باشد، در باره جامعه و مردم  صحبت کنیم، مردم بدون شغل، جوانانی که هیچ امیدی به دشاتن به یک شغل مناسب و معقول ندارند و در خیابان تنها به دنبال چیزی شبیه به جرم پرسه می زنند تا شاید بموجب آن چیزی عایدشان شود و مورد احترام قرار گیرند. به تازگی کتابی به نام "سرمایه داری توربو" که توسط یک نویسنده محافظه کار به نام ادوارد لوتوتک نوشته شده را می خواندم. هرچند او یک محافظه کار است اما، نظریه جاالب و قابل توجه ای را ارائه داده است و می گوید: برای میلیون ها نفر از جوانان در داخل شهرستانها، حتی با در نظر گرفتن احتمال کشته شدن شان در سنین جوانی و یا به خاطر ارتکاب جرم و جنایت مدت طولانی زندان شوند، ارتکاب به جرم یک انتخاب عقلانی است. در مورد آنچه که او گفت فکر کنیم، در واقع این نویسنده تحلیلگر محافظه کار می گوید، برای این جوانان ارتکاب جرم قابل درک است، چون یگانه و بهترین گزینه در مقابل آنها است. و در عین او البته، او می گوید: مردم موعظه های کشیش واری به جوانان به خاطر اینکه آنها با ارتکاب جرم و جنایت چه کار وحشتناکی انجام می دهند، می کنند. خب، پس اگر می گویید که برای میلیون ها و میلیون ها نفر از جوانان داخل شهرها تحت نظام شما ارتکاب جرم یک انتخاب عقلانی و بهترین انتخاب در مقابل آنها می باشد، این چه گونه نظامی است؟ پس شما چه نوع سیستم لعنتی دارید؟ در این کشور بیش از 2 میلیون نفر که اکثریت آنها را افراد جوان، به خصوص سیاه هان و لاتین تبارها تشکیل می دهند، در زندان می باشد. باز هم می گویم، این چه نوع  کشوری و چه نوع  سیستمی است که در آن پول بیشتری در زندان ها نسبت به آموزش و پرورش برای مردم در داخل شهرستانها تخصیص داده شده و خرج می شود؟ چرا؟ و چه دلیل خوبی وجود دارد برای بسیاری از آنان که هنوز نوجوانانِ زیر سن قانونی اند را به این نتیجه رسانده است که با وجود آنکه می دانند ممکن است به سن هجده و بیست و یک سالگی نرسند و یا با ارتکاب جرم ی به زندان های طویل المدت محکوم شوند؟ به تمام این کودکان زیبا، پر از زندگی و انرژی و پر از امید به آینده زمانی که نوجوان هستند، نگاه کنید. و ببینید برای بسیاری از آنان بعد از آنکه کمی سنشان بالا می رود به خاطر کارکرد این سیستم چه اتفاقی می افتد. یک بار دیگر می گویم که این چه نوع جامعه ای است؟ چه نوع از سیستمی است؟ نه! این نسل و نسل های آینده شایسته آینده ای بسیار بهتر ی هستند و آینده ای بسیار بهتر امکان پذیر است. من می گویم بیش از این نه، نسل جوانان ما در آمریکا و در سراسر جهان که زندگی شان تحت این سیستم لعنتی خاتمه یافته است، که سرنوشت شان قفل و مهر شده است، به مرگ زودرس محکوم شده اند و یا با یک عمر بدبختی و خشونت تحت چنین نظامی روبرو هستند، جوانانی حتی قبل از تولدشان سرنوشت شان توسط این سیستم در مسیر ظلم و ستم کشانده شده است و فراموشی شده اند. من می گویم بیش از این نه. و با وجد آنکه حتی برای جوانانی که در آن نوع از وضعیت به دام نیافتاده اند، این سیستم خفه کنننده ی روحیه  و تضعیف کننده آینده و دلتنگ کننده است و در مقابلشان زندگی در جامعه و جهانی است که واقعا نفرت انگیز و مشمئز کننده است و به طور مداوم مردم را به چاله های گل و لای می کشاند. و در بهترین حالت، اگر شما از چنان خطراتی در سن جوانی بگذرید، مگر اینکه جزء آن دسته قلیلی که واقعا از لحاظ موقعیت اجتماعی قوی یا ممتاز بهره مند باشند، مگر آنکه به انداژه کافی خوش شانس باشید، می توانید از یک زندگی کشنده معمولی و خرحمالی در شغلی که از آن خوشتان نمی آید مشغول کار شوید. و پس از آن به جای این که با آن همه تجربه ای که کسب کرده اید و تمام چیزهایی را که آموخته اید زمانیکهه پیر تر می شوید تحت فشار قرار داده و به عنوان فردی بی فایده و بی ارزش که تاریخ مصرفش تمام شده است کنار می گذارند. این چه نوع سیستمی است؟برای گوش دادن به این ویدیو (به زبان انگلیسی) به لینک زیر مراجعه کنید:http://www.youtube.com/watch?v=6ptNPQ83XLY
* در 1 ژوئیه 2011 زندانیان "زندان پلیکان بای واحد امنیتی" اعتصاب غذایی را که به سراسر زندان های ایالت کالیفرنیا اشاعه داده شد با شرکت 6000 نفر شروع نمودند. این زندان از تحت نظارت شدید مافوق امنیتی و سرکوب مداوم قرار دارد. زندانیان آن "بدترین بدترها افراد از میان مرتکبین به جرم" محسوب می شوند. این زندانیان از ابتدای ورودشان به زندان 8 سال یا حتی چند دهه از زندگی شان را در سلول های انفرادی بدون ارتباط با دیگران می گذرانند. از 24 ساعت در روز، 23 ساعت آنرا بدون آنکه از سلول خارج شوند سپری می کنند. هزاران هزار نفر در سراسر آمریکا در چنین وضعیتی در زنادن ها به سر می برند. این شکنجه است و باید متوقف شود...  
   
«در شرایط کنونی تعداد جمعیت سیاهان-آفریقایی( سیاه پوستان) که در زندان، یا تحت نظارت با آزادی مشروط و آزادی محدود تحت شرایط معین در زندان های آمریکا بسر میبرند، بیش از کل شمار بردگانی که در سال 1850 قبل از جنگ داخلی آمریکا برده بودند، وجود دارد.» میشل الکساندر نویسنده "جیم کرو نوین، زندانی کردن های توده ای در عصر چشم پوشی از تعصبات نسبت به اقلیتهای ملی." 

۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه



انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی در چین، نه یک تسویه حساب درونی، بلکه رویاروئی راه سوسیالیستی با راه سرمایه داری بود

سوسیالیسم میلیون ها بار بهتر از سرمایه داری است و کمونیسم جهانی از آنهم بهتر است نوشته: ریموند لوتا – نشریه انقلاب 15 ژانویه 2006(بخش چهارم)

ترجمه برهان عظيمی

بخش 10: انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی در چین، نه یک تسویه حساب درونی، بلکه رویاروئی راه سوسیالیستی با راه سرمایه داری بود


سالهای "جهش بزرگ به پیش" در چین سوسیالیستی سالهای سختی بود. به دلیل بروز بحران غذائی و جابجائی های صنعتی در این دوره که مصادف شد با قطع ناگهانی کمکهای فنی شوروی ها، دست زدن به یکرشته تعدیل های اقتصادی و تشکیلاتی ضروری شد. اما این تعدیلها فرصتی را در اختیار نیروهای محافظه کار در حزب کمونیست چین گذاشت. اینان کسانی بودند که با "جهش بزرگ به پیش" مخالفت کرده و در هر گام برای تضعیف آن تلاش می کردند.در اوائل دهه 1960 این نیروهای محافظه کار رشد یافته و قوی شده بودند. آنان در تعیین الویت های سرمایه گذاری، سودآوری را معیار قرار می دادند. می خواستند یک نظام آموزشی نخبه پرور را مستقر کنند. این را در نظر داشته باشید که در دوره پس از انقلاب در سال 1949 نظام آموزش عالی در چین عمیقا تحت تاثیر مدل نظام آموزشی شوروی بود که بر سلسله مراتب، تخصص گرائی و قبول دانشجویان "تعلیم یافته تر" استوار بود. نیروهای محافظه کار در عرصه فرهنگ دست بالا و سنگرهای محکمی داشتند. عرصه فرهنگی کماکان یکی از سنگرهای قوی سنت بود. اپرا که در چین یکی از محبوب ترین هنرها بود هنوز تحت تسلط تم ها و شخصیتهای فئودالی بود.در زمینه بهداشت، سیاست این نیروهای محافظه کار، متمرکز کردن منابع در شهرها و فرودست نگاه داشتن روستاها بود. در زمینه سیاست به کارگران و دهقانان می گفتند سیاست کار شما نیست، آن را به کادرهای "با کفایت" حزب واگذار کنید؛ کار شما انجام بهتر شغلتان و تامین زندگی تان است. این نیروهای نوسرمایه دار دارای یک برنامه منسجم بودند و در اوائل دهه 1960 در حال مانور برای کسب قدرت بودند.



دروغ هائی که در مورد انقلاب فرهنگی رواج داده می شود


گفته می شود مائوتسه انقلاب فرهنگی را براه انداخت تا کسانی را که خوش ندارد از حزب تصفیه کند. این بزرگترین دروغی است که به انقلاب فرهنگی نسبت داده می شود. کتاب ارتجاعی، "مائو: حکایت ناشناخته" می گوید که مائو از رهبران حزبی که جرات کرده و با او مخالفت کرده بودند بطور سادیستی انتقام می گرفت.... و انقلاب فرهنگی یک طرح بزرگ برای ترور و توطئه بود. اینها دروغهای وقیحانه بیش نیست.اولا، مائو دشمن اختراع نمی کرد. بواقع در حزب نیروهای قدرتمند بورژوائی موجود بودند که در حال تدارک و سازماندهی برای کسب قدرت و استقرار یک نظام سرمایه داری دولتی بودند. اگر فکر کنیم که این غلو است و یا اینکه مائو پارانویا گرفته بود، نگاهی به چین کنونی بیندازید. چین سوسیالیستی تبدیل به یک مشقت خانه تولیدی و بهشتی برای سرمایه داری بین المللی شده است.ثانیا، انقلاب فرهنگی حتا ذره ای به تصفیه و خونریزی توده ای شباهت نداشت. برای مائو روشن بود که تصفیه های استالین مشکل ممانعت از احیاء ضد انقلاب را در شوروی نتوانست و نمی توانست حل کند و آن را بروشنی تجزیه و تحلیل کرده بود. مائو گفت در شوروی، توده ها را منفعل کرده بودند و اغلب به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیکی بسیج نبودند. اهرم ها و اقدامات تشکیلاتی نمی تواند به توده ها توانائی آن را بدهد که تمایز میان برنامه و بینش هائی که جامعه را بسوی کمونیسم سوق می دهند و برنامه و سیاست هائی که آن را به عقب بسوی سرمایه داری می رانند، تشخیص دهد. برای مائو چالش این بود: چگونه می توان توده ها را برای گرفتن نقش تعیین کننده و آگاهانه جهت پیش روی جامعه، برانگیخت.مائو بدنبال راه حلی برای این مشکل بود که انقلابات تازگی خود را از کف داده و با خطر عقب گرد مواجه می شوند. او در سال 1967 گفت: «در گذشته در مناطق روستائی، در کارخانه ها و در عرصه فرهنگی پیش بردیم و جنبش آموزش سوسیالیستی براه انداختیم. اما هیچ یک از اینها نتوانستند مشکل را حل کنند زیرا ما شکل و متدی را نیافتیم که بتوانیم از طریق آن توده ها را برانگیزیم که برخیزند و از پائین جوانب تاریک ما را افشا کنند.» (1) مائو در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکل تاریخی جهانی انقلاب کمونیستی بود. باب آواکیان مسئله را اینطور توضیح می دهد: « در یک کشور سوسیالیستی چگونه می توانیم در عین حال که با تلاش های بورژوازی برای سرنگون کردن حاکمیت پرولتاریا مقابله می کنیم، به این واقعیت که دیکتاتوری پرولتاریا از طریق توده ها حکومت می کند، بازتاب دهیم؛ و این امر چه اشکال کنکرت و نهادینه را باید بیابد. و دولت سوسیالیستی چگونه به موازات قوی تر شدن صاجب تمایزات کیفیتا بیشتری با دولتهای پیشینی شود.» (2) به عبارت دیگر، جلوی ضد انقلاب را با چه روشی باید گرفت که در تطابق با شیوه ها و اهداف انقلاب کمونیستی باشد؟به تجربه انقلاب فرهنگی هم خواهم پرداخت. اما اول می خواهم برخی مسائل تئوریک را که هنوز چالشی در مقابل انقلاب در کشور سوسیالیستی است، بیشتر باز کنم. مائو بر اهمیت تئوری تاکید کرد. او گفت خط سیاسی و ایدئولوژیک تعیین کننده است. این مربوط است به اینکه ما دنیا را چگونه می فهمیم تا تغییرش دهیم: درک تئوریک ما از قوانین حرکت و رشد جوامع و جهان چیست و سیاست هائی که این درک را بازتاب می دهند کدامند.آن گروه از رهبران حزب کمونیست که می خواستند چین را براه سرمایه داری بکشند تئوری ها و استدلالهای خود را برای این برنامه تکامل داده بودند. مائو در مقابل آنان و در حال رهبری نیروهای انقلابی و خدمات تاریخی به تکامل درک کمونیستها از دینامیک های جامعه سوسیالیستی بود. برخورد میان این چشم اندازهای تئوریک متفاوت، بخشی حیاتی از مبارزه طبقاتی در چین انقلابی بود.



بخش 11: مائو در باره تضادهای جامعه سوسیالیستی


مائوتسه دون، مارکسیسم را به لحاظ تئوریک تکامل داد. او تحلیل کرد که در جامعه سوسیالیستی تضادهای طبقاتی خصمانه کماکان ادامه دارد. او تحلیل کرد که مبارزه طبقاتی در سوسیالیسم، میان پرولتاریا که حاکم است و بورژوازی که تحت حاکمیت است، کماکان ادامه دارد.این مسئله پیچیده ای است زیرا بورژوازی در جامعه سوسیالیستی همان بورژوازی نوع قدیم که رسما دارای سند مالکیت و اوراق بهادار است نمی باشد. بله، در سالهای اولیه سوسیالیسم هنوز بقایای بورژوازی قدیم و انواع مرتجعین سیاسی از نوع قدیم که در هر گام علیه نظام جدید خود را سازمان می دهند، وجود خواهند داشت. اما با پیشروی انقلاب و تحکیم اقتصاد سوسیالیستی، یک نوع بورژوازی جدید نیز بوجود می آید. بورژوازی جدید در درون روابط و ساختارهای سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک جامعه سوسیالیستی زندگی می کند.این مسئله به لحاظ سیاسی بسیار پیچیده است. اگر بورژوازی نوین در تلویزیون ظاهر می شد و به توده ها می گفت: «آهای، ما می خواهیم کل بنای سوسیالیسم را فرو ریزیم و شما را استثمار کنیم» مسئله خیلی راحت تر بود. اما خیر! این بورژوازی در درون چارچوب نهادینه سوسیالیسم و در زیر پوشش ادبیات شبه مارکسیستی و شبه سوسیالیستی خود را سازمان داده و تلاشهایش را پیش می برد. این، دقیقا مربوط است به خصلت متناقض جامعه سوسیالیستی.


نابرابری در جامعه سوسیالیستی

سوسیالیسم یک جهش بزرگ به پیش است. در این سخنرانی من در مورد دستاوردهای عظیمی که برای بشریت دارد صحبت کردم. اما سوسیالیسم همچنین یک جامعه در حال گذار است. سوسیالیسم جامعه ایست که زخمهای جامعه کهن را بر تن دارد. منظور چیست؟میان تکامل صنعت و کشاورزی، شهر و روستا و مناطق مختلف با یکدیگر، ناموزونی هست. مهمتر آنکه هنوز میان کار فکری و کار یدی شکاف است: یعنی میان کسانی که عمدتا درگیر کار فکری، اداری و فعالیت های ابداع گرانه اند با کسانی که عمدتا درگیر کار با دستان خود هستند. هنوز اختلاف درآمد موجود است. هنوز پول، قیمت و قرارداد نقش مهمی در اقتصاد بازی می کنند.برای رسیدن به کمونیسم باید بر این ها و دیگر نابرابری های اجتماعی و همچنین بقای مبادله کالائی فائق آمد. این تمایزات بر افکار و ارزشهای مردم تاثیر می گذارد. برای رسیدن به کمونیسم باید به لحاظ ایدئولوژیکی این ها را به چالش طلبید و بر آنها فائق آمد. اما این کار طول خواهد کشید و نیازمند یک پروسه طولانی و پیچیده ی مبارزه انقلابی و دگرگونی انقلابی است. مائو تحلیل کرد که این تفاوت های اجتماعی و روابط کالائی خاکی است که نیروهای ممتاز جدید و یک بورژوازی جدید در جامعه سوسیالیستی از آن بر می خیزند. مائو این تحلیل را گسترش داده و نشان داد که هسته بورژوازی نوین در رده های بالای حزب کمونیست شکل می گیرد. چرا؟


حزب پیشاهنگ به مثابه نقطه اصلی تضادها


در جامعه سوسیالیستی، حزب کمونیست نهاد سیاسی رهبری کننده و نیروی هدایت کننده اصلی اقتصاد است. توده ها نیازمند یک رهبری انقلابی هستند تا مبارزه را برای انقلابی تر کردن جامعه سوسیالیستی پیش برند. یک رهبری پیشاهنگ و یک دولت پرولتری برای هدایت جامعه و هماهنگ کردن اقتصاد به نفع توده ها و در خدمت به پیشروی انقلاب جهانی لازم است. یک دولت پرولتری قوی برای مقابله با امپریالیستی که دولت سوسیالیستی را محاصره می کنند ضروری است.تمام پیچیدگی مسئله در اینجا نهفته است. در رده های بالای رهبری حزب و دولت سوسیالیستی نیروهائی به ظهور می رسند که برای یک خط بورژوائی کار کرده و تلاش می کنند. منظورم از خط بورژوائی بینش و سیاستهائی است که برای بسط نابرابری هائی که در بالا در موردش صحبت کردم می باشد. بینش و سیاست هائی که ابتکار عمل توده ها را محدود می کند. آن نیروهائی که در مقامات بالای رهبری هستند و یک خط بورژوائی را دنبال می کنند در موقعیت استراتژیک برای عملی کردن برنامه هایشان قرار دارندو از این موقعیت برای تصویب و عملی کردن سیاستها و برای بازسازی مناسبات اقتصادی و اجتماعی در یک جهت سرمایه دارانه استفاده می کنند. مائو اسم اینان را "رهروان سرمایه داری” گذاشت. در جامعه سوسیالیستی این رهروان سرمایه داری در موقعیتهای کلیدی قرار دارند و با اتکاء به این موقعیت می توانند بخشی از نیروهای جامعه را بحول برنامه نو کاپیتالیستی خود بسیج کرده و بحرکت درآورند. برخی ها می گویند اگر یکباره حزب پیشاهنگ و دولت را منحل کنیم این معضل حل می شود. اما این معضل نه تنها به این ترتیب حل نمی شود بلکه پرولتاریا را در مقابله با تضادهائی که شرح دادم شکننده تر و بی قدرت تر می کند. و با این کار بورژوازی سریع تر به قدرت باز میگردد. یعنی حزب پیشاهنگ از یک طرف باید پروسه پیشروی انقلاب را رهبری کند. اما از طرف دیگر خودش مرکز ثقل تضادهای جامعه سوسیالیستی است. و مبارزه میان راه سوسیالیستی و راه سرمایه داری در درون حزب، مرکز ثقل مبارزه طبقاتی در سوسیالیسم است.روشن کردن این واقعیت در مورد خصلت متناقض جامعه سوسیالیستی، یک کشف راهگشا و بیسابقه بود که توسط مائوتسه دون انجام گرفت.بعلاوه، مائو پیشتاز کشف راه ها و روشهای حل این معضل نیز بود: بسیج توده ها از پائین و سرنگونی سیاسی مراکز قدرت بورژوای در درون حزب و انقلابی کردن حزب و نهادهای جامعه سوسیالیستی؛ و دست زدن به مبارزه ایدئولوژیک با هدف دگرگون کردن افکار و درکهای مردم. به این ترتیب، انقلاب سوسیالیستی خاکی را که تولید کننده سرمایه داریست شخم می زند.حال با توجه به این پیش زمینه تئوریک می توانیم نگاهی به وقایع انقلاب فرهنگی بیندازیم.ادامه دارد....

توضیحات:1- نقل شده در "گزارش کنگره 9 حزب کمونیست چین از اسناد مربوط به نهمین کنگره سراسری حزب کمونیست چین،پکن: انتشارات زبان های خارجی ص 272- به نقل از "بخش 11: اوضاع مرگ و زندگی... اعمال قدرت و حقوق مردم " از سری مقالات در مورد "دیکتاتوری و دموکراسی پرولتاریا: یک نظریه کاملا متفاوت در مورد رهبری جامعه".


بخش 12: انقلاب فرهنگی، آتشفشان رهائی بخش


18 اوت 1966 است و مائوتسه دون در پکن، در همان بالکن مشرف به میدان "صلح آسمانی” که در سال 1949 پیروزی انقلاب را اعلام کرد، ایستاده است. با این تفاوت که این بار در حال تماشای اولین رژه ی جوانان انقلابی گارد سرخ است. یک میلیون نفر از آنان در اینجا جمع شده اند. آنان جشن گرفته اند زیرا دو هفته پیش مائوتسه دون یک روزنامه دیواری خارق العاده نوشت: مقرهای فرماندهی را بمباران کنید!این کاری بود که هیچ رهبر انقلابی در قدرت، و در واقع هیچ فرد قدرتمند دیگر در تاریخ، انجام نداده بود. مائو مردم را فراخواند که ساختارهای ستمگرانه ی حاکم را به چالش بطلبند: برخیزند و مقامات بالای حزبی را که سعی می کنند چین را به راه سرمایه داری بکشانند، سرنگون کنند. او مردم را فراخواند که از پائین، آن بخش هائی از قدرت سیاسی و آن بخش هائی از اقتصاد، فرهنگ و آموزش که بزیر سلطه رهروان سرمایه داری رفته بود را باز پس گیرند.مائو در حال راه انداختن انقلابی در انقلاب، بود.


گاردهای سرخ کاتالیزور انقلاب فرهنگی


در رژه ی ماه اوت، مائو جمعیت را تشویق کرد و بازوبند گارد سرخ را به بازو بست. این علامت حمایت از جوانان انقلابی و قوت قلب دادن به آنان بود. او می خواست، روحیه چالش گری و شورشگری جوانان را رها کند. به این ترتیب، گارد سرخ نقشی کلیدی در راه افتادن انقلاب فرهنگی بازی کرد.وضعیت جامعه ی آن زمان چین را باید درک کنیم. همانطور که گفتم، بخشی از رهبران قدرتمند حزب و دولت، سیاست های بورژوائی را تحت پوشش مارکسیستی، رواج می دادند. خیلی از کارگران و دهقانان فکر می کردند چون رهبرانشان خود را کمونیست می خوانند، پس باید آدمهای خوبی باشند. مائو می خواست در این گرایش ِهمراهی با وضع موجود که در توده ها بود، اخلال ایجاد کند و در هیبت متفرعن رهروان سرمایه داری خدشه وارد کند. واقعیت آن است که در بسیاری از کارخانه ها و مناطق روستائی مردم از انتقاد به رهبران می ترسیدند.


گارد سرخ وارد صحنه میشود


گاردهای سرخ هیجانی در جامعه ایجاد کردند. تظاهرات و میتینگهای بحث راه انداختند. سطوح مختلف مقامات حزبی و دولتی را به انتقاد گرفتند. روسای مدارس را که مستبدانه رفتار می کردند، با هیاهو افشا کردند. نسل قدیم در دهه 1930 و 1940 تجربه ی انقلاب و جنگ ضد ژاپنی و سرنگون کردن نیروهای چیانکایچک که تحت الحمایه آمریکا بود را، از سر گذرانده بود. اکنون یک نسل جدید انقلاب می کرد. دولت به جوانان اجازه داد تا مجانا با قطار به سفر بپردازند. گاردهای سرخ به اقصی نقاط کشور رفتند، دسته دسته روی کامیون های ارتشی سوار شده و خود را به مقصد می رساندند. به روستاها می رفتند تا با دهقانان حرف بزنند – در حالیکه قبلا یاد گرفته بودند همه چیز را از بالا نگاه کنند و هیچ ارتباطی با توده ها نداشتند.گاردهای سرخ کاتالیزور بودند. آنان به مردم جرات دادند که سر خود را بالا بگیرند، جرات کنند حرف بزنند، و جرات کنند انتقاد کنند. به گفته ی یکی از دهقانان گوش کنید:«گاردهای سرخ خیلی سازمان یافته بودند. آنان میان خود تقسیم کار می کردند و به همه خانه های روستا سر می زدند. نقل قول هائی را برای ما می خواندند و به ما در مورد انقلاب فرهنگی در پکن و شانگهای می گفتند. پیش از آن هیچوقت اینهمه بیگانه به روستا نیامده بود. آنان در مورد زندگی مان سوال می کردند و می خواستند از ما چیزهائی بیاموزند. از ما می پرسیدند اوضاعمان در بریگاد چگونه است. وارد بحث با کادرهای رهبری بریگاد می شدند و در مورد امتیازات کاری پرس و جو می کردند. آنان کتاب سرخ مائو را در همه خانه ها توزیع کردند. دست آخر، بهمه ما یک جلد کتاب سرخ رسید. آن گاردهای سرخ برای ما خیلی عزیز بودند. پس از اینکه از اینجا رفتند، ما به خواندن آن نقل قولها ادامه دادیم. آنها را خوانده و با وضع خودمان و آنطور که امور در اینجا می گذرد مقایسه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که خیلی چیزها باید عوض شود.» (جان میردال و گون کسل، چین: ادامه ی انقلاب. انتشارات ونتاج- نیویورک 1972)


جهت گیری مائو برای انقلاب فرهنگی


بورژوازی از انقلاب فرهنگی چین متنفر است. آن را بعنوان "کنترل افکار" تعریف می کنند. تصویرسازی آنان از گارد سرخ اینطور است که یک عده دیوانه مرتبا اینور آنور می رفتند و همه چیز را نابود می کردند. انواع و اقسام "پژوهش های” سنگین و خاطرات منتشر کرده اند تا ثابت کنند انقلاب فرهنگی هیچ نبود جز خشونت و انتقام گیری. اما حقایق اساسی انقلاب فرهنگی در تضاد 180 درجه با این تصویرسازی است.اولا، انقلاب فرهنگی یک خشونت بی بند و بار نبود.


رهبری مائوئیستی برای پیشبرد انقلاب فرهنگی راهنمای عمل مشخصی را منتشر کرده بود. یکی از اسناد عمده که همه باید بخوانند به اسم "تصمیم گیری 16 نکته ای” بود. در اینجا گزیده ای از آن رهنمودهای مائو را می خوانیم:


● بگذارید توده ها در جریان جنبش خودشان، خود را تعلیم دهند و یاد بگیرند که درست و غلط را از هم تمیز دهند و میان روش های صحیح انجام کارها و روش های غلط، تمایز قائل شوند.


● تمام نیروی خود را روی ضربه زدن به عده ی معدودی از راستهای بورژوای اولترا ارتجاعی، متمرکز کنید. آماج عمده ی جنبش اخیر آن افراد حزبی هستند که در مقامات اتوریته می باشند و راه سرمایه داری را در پیش گرفته اند.


● اکیدا باید میان دو نوع تضاد تمایز گذاشت: تضاد درون خلق و تضاد میان ما و دشمن.


● وجود نظرات متفاوت در میان مردم امری عادی است. هر جا که مناظره است، جدلها باید بر مبنای استدلال و ارائه دلیل اداره شود و نه با توسل به زور. (1)

این جهت گیری مائو بود. آیا بی نظمی هم بود؟ بله. آیا افراط و خشونت هم بود؟ البته که بود. این یک انقلاب بود. اما انقلابیون مائوئیست تلاش کردند این جنبش را در جهت صحیح و با گذشت از تلاطم نگاه دارند: بحثهای توده ای، انتقادهای توده ای، و بسیج سیاسی توده ای.یک صحنه ی جالب این نکته را نشان می دهد. در دانشگاه سینهوا، میان فراکسیون های مختلف دانشجویائی، دعوای زیادی موجود بود که به خشونت کشید. در جواب به این واقعه، رهبری مائوئیست یک تیم از کارگران غیر مسلح به دانشگاه اعزام شد که مسائل را بررسی کرده و به حل آنها کمک کند.


بخش 13: انقلاب فرهنگی،مبارزه ای پیچیده و رهائی بخش


یکی از تحریفهای بزرگ در مورد انقلاب فرهنگی آن است که تمام این ماجرا، طرح و نقشه مائو بود. گفته می شود پشت هر حرکت و مبارزه ای که در طول انقلاب فرهنگی انجام گرفت، مائو ایستاده بود؛ مائو مسئول همه موارد قهر و خشونت بود. خلاصه، این درک القاء می شود که همه چیز از یک مرکز قدرت و تصمیم گیری، صادر می شد.طبقات و نیروهای اجتماعی مختلفی در انقلاب فرهنگی درگیر بودند. در حزب و تشکلات توده ای، مائوئیستهای اصیل بودند. اما گروهبندی های ضد مائو هم بودند که دانشجویان و کارگران و دهقانان را سازماندهی می کردند. نیروهای نظامی محافظه کار، گروهبندیهای اولترا چپ، تشکلات توده ای که به دو اردوی شورشگران و محافظه کاران تقسیم می شدند، و به یک کلام، منافع و انگیزه های طبقاتی متفاوت، همه در میدان حاضر و فعال بودند. بعضی ها از انقلاب فرهنگی برای تسویه حساب های شخصی سوء استفاده کردند. دشمنان مائو در حزب (کسانی که زیر حمله ی سیاسی بودند) اغلب تاکتیک دفاع از مائو را در پیش می گرفتند و بنام انقلاب فرهنگی، فراکسیونیسم و خشونت را دامن می زدند. آنان بطور هدفمند اینکار را می کردند تا مبارزه را منحرف کرده و جنبش انقلابی را بی اعتبار کنند. واقعیت این بود که انقلاب فرهنگی مبارزه ای پیچیده بود بر سر اینکه کدام طبقه باید جامعه را رهبری کند: آیا پرولتاریا در ائتلاف با متحدینش که اکثریت جامعه را تشکیل می دهد باید به انقلاب ادامه داده و جامعه را دگرگون کند یا اینکه یک طبقه بورژوازی نوین مهار جامعه را بدست گیرد.با وجود این گرایشات و کششهای گوناگون در انقلاب فرهنگی، مائو و رهبری انقلابی قادر بودند آن را در جهت مشخصی هدایت کنند. یعنی، تمرکز مبارزه سیاسی را علیه رهروان سرمایه داری نگاه دارند، جامعه را انقلابی تر کنند و توده ها را قدرتمند کنند.فقط فکرش را بکنید که چه اتفاقی داشت می افتاد. مائو در حال شکستن قفل انرژی و ابتکار عمل صدها میلیون نفر بود، تا درگیر جدل بر سر جهت گیری جامعه شوند و مسئولیت سرنوشت آن را بدست گیرند. در آمریکا و دیگر دموکراسی های بورژوائی، زندگی سیاسی با رای دادن تعریف می شود. هر چهار سال یکبار آدمها در آئینی که نظم موجود را تقویت می کند و آنان را منفعل نگاه می دارد، شرکت می کنند. اما در چین انقلابی دوران انقلاب فرهنگی، یک جوشش و غلیان باور نکردنی در جریان بود. جوشش وغلیانی که برای جامعه عالی است. قدر مسلم است که در چنین وضعی، روندهائی با جهات گوناگون براه می افتد و جامعه به سمت های مختلف کشیده می شود. می بینیم که در جریان انقلاب فرهنگی، گاردهای سرخ به افراط در غلتیدند و در تلاش برای زدودن اثرات بورژوائی از جامعه، زیاده روی کردند. در چنین فضائی بود که مائو و رهبران انقلابی، توده ها را در زمینه تجزیه و تحلیل و حل مشکلات و جمعبندی از درسها و روشهای مبارزه و تحکیم دستاوردها، رهبری می کردند. مبارزه طبقاتی در جامعه (اینکه جامعه در راه سوسیالیسم پیشروی می کند یا به عقب بسوی سرمایه داری باز میگردد) در رده های بالای حزب و دولت تمرکز یافته بود. در رویکرد به این مسئله، بر خلاف تبلیغاتی که می شود، مائو دنبال به چنگ آوردن قدرت برای شخص خودش نبود. او می توانست همه ی مخالفینش را دستگیر کند اما، همانطور که در بخش های قبل گفتم، او اینکار را نکرد زیرا این کار، راه حل ممانعت از احیای سرمایه داری و واژگون شدن انقلاب نبود. مائو حاضر بود بخاطر بسیج سیاسی توده های میلیونی، بخاطر اینکه این توده ها بیدار شده و با مسائل بزرگ جامعه رو در رو شوند و سرنوشت آن را بدست گیرند، همه چیز را به خطر بیندازد. او خطر اتکاء به توده ها را بجان خرید. مائو تاکید کرد که انقلاب فرهنگی مبارزه ای است برای سرنگون کردن رهروان سرمایه داری اما در سطوح عمیق تر در برگیرنده ی مسائلی است مانند جهان بینی و توان بخشی به توده ها که بتوانند آگاهانه جهان را درک کنند و آگاهانه جهان و خود را تغییر دهند.


یک جنبش توده ای بی نظیر


انقلاب فرهنگی شاهد مناظره های بزرگ و چالش گری های بزرگ بود. تظاهرات های سیاسی، گردهمائی های اعتراضی، راهپیمائی ها و میتنیگ های سیاسی توده ای، مشخصه ی انقلاب فرهنگی بود. روزنامه های کوچک در همه جا منتشر می شد. فقط در پکن (پایتخت) 900 روزنامه در می آمد. اوراقی که با ماشین های ماموگرافی چاپ شده و روزانه پخش می شد، غیر قابل شمارش است. مصالح مورد نیاز برای این فعالیت ها مجانی بود: کاغذ، جوهر، فرچه، پوستر، ماشین های چاپ، بلندگو، استفاده از سالن ها و میادین برای گردهمائی و غیره.گارد سرخ برای گسترش این جنبش به پرولتاریا، کمک کرد. وقتی انقلاب فرهنگی در میان کارگران پایه گرفت، نقطه عطفی رخ داد. در سال 1967-1968، چهل میلیون کارگر درگیر مبارزه ی طبقاتی حاد، خیزشها و مبارزات توده ای پیچیده ی برای پس گرفتن قدرت از ارگان های حزبی محلات و شهرها شد که دژهای محافظه کاران بود. توده ها از طریق آزمایش کردن و مناظره و جمعبندی کردن، همراه با رهبری مائوئیستها، ارگان های قدرت سیاسی پرولتری نوینی را برپا کردند.انقلاب فرهنگی، در زمینه میدان فکر و عمل و شدت جریان، در تاریخ بشر بی نظیر است. روتین زندگی روزمره بی مهابا برهم زده شد. مردم از هر بخش جامعه درگیر مناظره و بحث های سیاسی و ایدئولوژیک بزرگ شدند. دهقانان درگیر بحث و تجزیه و تحلیل در مورد بقایای ارزش های کهنه و ارتجاعی کنفسیوسی شدند که هنوز در زندگی آنان پابرجا بود. کارگران کارخانه های شانگهای به آزمایش اشکال جدید مدیریت مشارکتی پرداختند.هیچ چیز و هیچ کس در ماورای انتقاد قرار نداشت. مقامات سیاسی، اداری و آموزشی که از توده ها جدا شده بودند، مورد انتقاد قرار گرفتند. دیگر هیچ مقامی نمی توانست در دفتر خود سنگر گرفته و از آنجا دستور و رهنمود پارس کند. اکنون باید قدم رنجه می کرد و همراه با کارگران و دهقانان بخشی از وضعیت می شد.انقلاب فرهنگی، یک روند خود-آزمونی ایدئولوژیک عمیق براه انداخت. مائو گفت، بدون دگرگون کردن سنت ها، عادات، و طرز تفکر، انقلاب امکان ندارد. انقلاب باید افکار نوین، روابط نوین میان مردم بوجود آورد. "خدمت به خلق" شعاری بود که در دوره انقلاب فرهنگی فراگیر شد. "خدمت به خلق" هیچ شباهتی با رویکرد خیرمابانه ی بورژوائی که پولدارها نسبت به فقرا دارند، نداشت. بلکه ناظر بر نیازهای اکثریت عظیم جامعه و آرمان کمونیسم جهانی بود. همچنین چالشی بود علیه طرز تفکر "اول من" که سرمایه داری اشاعه می دهد.آنچه مائو تاکید می کند این است که می توان اقتصاد سوسیالیستی داشت، اما اگر روحیه ی کار برای مصالح اجتماعی بزرگتر تقویت نشود، مالکیت سوسیالیستی تبدیل به یک ظرف توخالی می شود.


تاثیرات بین المللی


در مورد تاثیرات انقلاب فرهنگی بر مردم خارج از چین، هر قدر بگوئیم کم گفته ایم. دورانی بود که یک خیزش انقلابی رادیکال در سراسر جهان در جریان بود. دوره ای بود که اتحاد شوروی تبدیل به نیروئی شده بود که کاملا با انقلاب پرولتری ضدیت می ورزید. در چین، مائو در حال ارائه ی چشم انداز ِ یک انقلاب کمونیستی پیگیر بود. می توانم از تاثیراتی که گارد سرخ بر روی شخص من (در آمریکا) داشت صحبت کنم. آن زمان من دبیرستانی و یک دانش آموز شورشگر بودم. من هم می خواستم مانند آنان باشم. یادم می آید وقتی مائو آن بیانیه ی معروفش را در دفاع از خیزش سیاهان آمریکا ( در آوریل 1968 پس از به قتل رسیدن مارتین لوترکینگ) صادر کرد، چقدر روی من تاثیر گذاشت و به من الهام بخشید. چین مائوئیستی فقط از انقلابات سراسر جهان حمایت نمی کرد بلکه در خود جامعه ی چین هم در حال انجام انقلابی دیگر بود. و این برای من حیرت انگیز بود. و هنوز هم هست ..

۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

تاملاتی در تحلیل مادی تاریخ ایران:



1.مارکس در ابتدای نقد اقتصاد سیاسی علت تقدم امر مادی بر امر ذهنی را در شکل گیری تحولات جامعه با چند استدلال اثبات میکند

اولین استدلال وی این است: از آنجا که انسان قبل از نیاز به فرهنگ،جنس مخالف،مذهب، هنر ، سیاست و ... باید خود را سیر کند و پناهگاه درست کرده و چیزی بپوشد، لذا اقتصاد و تامین معاش اولین نیاز بشر است و باقی ساحت های زندگی بر محور شیوه ی ایجاد و توزیع این وسایل معاش شکل می گیرند و مقید و مشروط به شرایط تولید وسایل معاش اند. (نقل به نضمون)

2.اما این ایده در ابتدای امر شاید جهان شمول باشد ، ولی در برخی ازمنه و امکنه و موقعیت ها نا کامل است. این نا کامل بودن ابدا به معنای نقص ایده اولیه نیست. بلکه به این معنی ست که در شرایط بی ثبات و نا امن، نحوه ی ایجاد امنیت در محیط تولید (جامعه) از حیث خارجی، گاه به اندازه خود پروسه تولید در شکل دهی به فورماسیون و صورت بندی هیکل و ریخت جامعه در سرتاسر تاریخ ، نقش کلیدی ایفا خواهد کرد! به عبارتی در شرایط مشابه تاریخ ایران که در قسمت های بعد توضیح خواهیم داد، دولت بر خلاف دولت برده داری غربی -بیشتر نه به واسطه ی حفظ سیادت طبقاتی برده داران بر بردگان و ارباب بر رعیت، بلکه- به واسطه ی ایستادگی در برابر نا امنی های برون اجتماعی شکل گرفته و مشروعیت یافته است. 

واقعیتی که می تواند اساس تحلیل ماتریالیستی تاریخ ایران را دگرگون کند

3.علت تقدم نقش امنیت برونی بر تامین امنیت درونی روابط تولید در شکل گیری دولت ایرانی-خاورمیانه ای دو علت جغرافیایی دارد. یکی در حوزه جغرافیای سیاسی و یکی در حوزه جغرافیای طبیعی.

4.در حوزه نقش تفاوت های جغرافیای طبیعی ایران و خاورمیانه در تقدم ”امر امنیتی”، ویتفوگل جامعه شناس آلمانی بر نقش عدم حضور ارتش دایمی در ایران تاکید میکند. ارتش دایمی نهادی است که امپراطوری روم و چین و ژاپن (و مالکیت باستانی در سرزمین های تحت سلطه ی آنان) را تثبیت کرد. چیزی که در ایران از دوره هخامنشی تا دوره ی پهلوی وجود نداشته است. ویتفوگل علت مادی این مساله در خاورمیانه را نبود اضافه تولید کشاورزی در فلات ایران و پاکستان معرفی میکند. چرا که زمین های قابل کشت در این دو سرزمین اندک و هزینه آبیاری و مدیریت دولتی آب توسط سر میرآب (میرآب سلطنتی هر ایالت) بالا و سنگین بوده و منابع آب و تکنیک های کشت، قابلیت تغذیه ی همه ی مردم را نیز نداشته است. این در حالی است که تامین ارتش دایم و قدرتمند و مقابله با عشایر وحشی و ملوک الطوایف نیاز به وجود اضافه تولید غذایی برای قشر بزرگی است (که چیزی تولید نمی کنند)!. در شرایطی که این اضافه تولید وجود خارجی ندارد،دولت ضعیف است و دولت ضعیف همواره بحران تامین امنیت دارد. به همین دلیل است که در سلسله های ایرانی، شاهان پدر و موسس که جنگاور و متخصص نظامی و خشن هستند، قدرتمند و کارآمد اند اما نوادگان آنان بی عرضه گان عیاش و نرم خو و مذهب زده اند! این عدم وجود ارتش دایمی همواره موجب شده است که به مدت دو هزار سال با هر حمله ای بخشی از امپراطوری ایران جدا شود و هزینه های عظیمی بر اقتصاد کلان وارد شود و امنیت مالکیت و فناوری نابود شود.

5. علت دیگر علت تفاوت های ژیوپولیتیک یا جغرافیای سیاسی است. فلات ایران به هر طرفی باز و پر از مراتع برای قبایل وحشی دارای اقتصاد دامداری بوده است. از غرب روم و یونان و عثمانی ها، از جنوب اعراب، از شرق بوداییان کوشانی، از شمال و شمال غرب هون ها، تاتار ها و سکاها و وحشیان مغول و تورانیان و ترک ها و ترکمان ها و ماساژت ها دایما از فلات باز و دشت های گسترده و کریدور جاده ی شاهی ایران استفاده می کردند و ایران را مورد غارت دایم قرار می دادند. به این سبب دولت مجبور بود دولت بزرگ و مستبد و مافوق طبقات باشد، دولت تنها وظایف امنیتی خود را انجام میداد و مانند دیگر سرزمین های دارای ”شیوه تولید آسیایی” به سیستم کشاورزی و مالکان سرویس آبیاری ارایه نکرده و ”وظایف عمومی” خود را به انجام ”وظایف امنیتی” حوالت میداد. به این ترتیب دولتی که در ایران متولد شد در تامین امنیت سیاسی خود به سبب نا امنی دایمی و بی ثباتی،ساز و برگی کاملا پرکار داشت و از حیث انجام وظایف اقتصادی مدیریتی، برخلاف دولت چینی و رومی، به شدت فراخ و ناکارامد بود و امکان سرمایه گذاری بر مدیریت و مبارزه با فساد را نداشت!

6. به این سبب دو نویسنده و نظریه پرداز مجاهدین یعنی علی اکبری و ابوذر ورداسپی به همراه افرادی ابن خلدون و احمد اشرف <برادر حمید اشرف> و دکتر حسین مهدوی، به درستی بر نقش این بی ثباتی بر قدرت نظامی و اجتماعی و فرهنگی عشایر و بادیه نشینان ایرانی تاکید کردند و علت غالب بودن شیوه تولیدشان تا عصر زندیه بر ایران (حدود 40درصد) را به دقت موشکافی کردند.(ن.ک به نظریه انحطاط خلدون و نظریه شیوه تولید اشرف و نظریه فودالیسم ناقص ایرانی ورداسپی در باب نقش بادیه نشینان)

7. در نتیجه به نظر می رسد بررسی نقش تاریخی اقتصاد سیاسی نا امنی و نقش امنیت در نزج گرفتن و قوام دولت ایرانی، در تحلیل دولت سیاسی و اقتصاد ایران می تواند اهمیت جدی داشته باشد. چه اینکه هم اکنون نیز کل مساله ی توسعه ی خاورمیانه با کل مساله نا امنی حاد در این منطقه گزه خورده است و بدون اضافه کردن این ایده نمی توان یک الگوی تحلیلی مناسب ایجاد کرد